دفترچه خاطرات من ????



سلام می‌خوام یه خاطره از اولین روزکارآموزی بیمارستانم براتون بگم ک شاید از نظرتون جالب بود و خوشتون اومد!

 

اولین روز کارآموزی بیمارستانم رو هیچوقت یادم نمیره (بخش اورژانس)؛گروه های کاراموزیمون ده نفره بود و وقتی ک وارد بخش شدیم همه چیز برام مجهول بود و اصلا نمی‌دونستم ک باید چیکار کنم استادمون اومد و بعد از معرفی و نشون دادن بخش بهمون گفت ک شما یکم تو بخش بگردین

و شرح حال بیمارارو بگیرید و هر سوالی ک داشتید ازم بپرسید!

منو دوستم داشتیم می‌رفتیم که از یه مریض شرح حال بگیریم ک یک خانم صدامون کرد و وقتی ک ما رفتیم جلو یه برگه نشون من داد و رو به من گفت که دخترم میشه ببینی تو این برگه چی نوشته ؟

منم برگه رو نگا کردم و از اونجایی ک چیزی نمی‌دونستم و بااازم از اونجایی ک دکتر خیلی خوش خط تشریف داشتن اصلا نمی‌تونستم بخونم ک چی نوشته !

ولی سرمو بلند کردمو با اعتماد به نفس کامل رو به اون خانم کردم و گفتم ببخشید خانم من اجازه ندارم ک به شما بگم اینجا چی نوشته !

اون بنده خدا هم که از شدت بهت یا شایدم فکر میکرد ک بیماری صعب العلاجی داره رو به من گفت وااای چرا نمی تونی بگی منم گفتم ک چرا نداره مادر جان اجازه نداریم همین !

دوستم از اونجایی ک مهارت خیلی زیادی داشت در اینجور مواقع نمیدونست چی نوشته شده تو اون برگه ولی از اون خانم پرسید ک چه سوالی دیگه ای داره ازمون وقتی ک اون خانم سوال پرسید با توجه به اون اطلاعات تئوری ک خونده بودیم اون خانم رو بمباران اطلاعات مربوط و نامربوط به اون سوال میکرد و بحث رو به طرف دیگه ای سوق میداد و اینطوری بود ک اون خانم به معنای واقعی کلمه دوستم رو گیرآورده بود دوستم هم هرچیزی ک تا اون موقع خونده بودیم و تو چنده داشت رو میکرد !!

اما دیگه داشت کم می آورد به عبارتی کفگیرش به ته دیگ اطلاعاتش رسیده بود

و رو به من با کلی ایما و اشاره طوری ک اون خانم متوجه نشه بهم میگفت ک اون خانم رو صدا کنم و حواسش رو پرت کنم تا دست از سرش برداره و منم ک از دیدن این صحنه زیبا لذت میبردم (آخه قیافه دوستم دیدنی شده بود )و حسم این اجازه رو نمی داد ک اون خانم رو صدا کنم و اون خانمه هم تا دلش میخواست از دوستم سوال می‌پرسید !

 

ولی بعدش دلم به حال دوستم سوخت و خانم رو صدا کردم و گفتم ک ما فقط کاراموزیم و اطلاعاتمون در همین حد هست و ایشون رو به طرف اتاق دکتر راهنمایی کردم !

 

(البته دوستم بعدا از خجالتم در اومدم حسابی تلافیشو سرم درآورد)

 

سمیرا میدانی 

امورتربیتی گروه ۴۴

استاد مربوطه :جناب آقای حقیقی 

 

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها